پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

۳۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

33-306

شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ

بعد از دو ساعت تموم دویدن و تیر اندازی و داد و فریاد، برای چند لحظه ساکت شد و با سر و کله ی خیس از عرق و لپای برافروخته اومد جلو و گفت: خاله؟!!!... مگه تو بزرگ نیستی؟!!

با سوء ظن کامل نگاهش کردم و مونده بودم که الان چی میخواد بار من کنه که این سوالو میپرسه.

وقتی دید جوابی نمیدم، رو کرد به مامانش و گفت: مامان؟!... خاله مگه بزرگ نیست؟!...

دوست کوچیکم با ملایمت گفت: چرا مامان... بزرگه...

بعد همون جوری که سرشو گرفته بود بالا و به ما نگاه میکرد، خودشو چسبوند به مامانش و زیر لب گفت: پس چرا بچه نداره؟!!

دوست کوچیکم زد زیر خنده و منو نگاه کرد!...

رومو کردم اون ور که وروجک خنده مو نبینه.

دوستم گفت: پسرم! تو برای هردومون بس ی!

و من هم در ادامه گفتم: خاله من همین چند وقت یه باری که میام خونتون و تو رو دو سه ساعت میبینم برام کافیه، دیگه ظرفیتم فول میشه!... 

...

بعد از دو ساعتی درگیری یه نمونه از کاری که سفارش داشتیم رو ساختیم و تصاویرشو برای گروه ارسال کردیم. 

کمی ادیت لازم داره.

دنبال تولید کننده ایم. 

امیدوارم تا آخر این ماه برنامه مون کامل مشخص بشه. 

...

امروز رفتم واحد طراحی چاپخونه هه و از آقای پشت سیستم خواستم برام دو تا فایل آماده کنه.

آقاهه کنجکاو شد که جریان چیه.

منم فایل توضیحات درمورد گروه رو از اس دی مخم پیدا کردم و براش پلی کردم! :)))

وقتی حرفام تموم شد، مثل همه ی آدمهای دیگه، از قابساز و لیزرکار و نقاش و ابزار فروش گرفته، تا آدمهای حوزه های علمی و نظری، گفت که چه جالبه و چه عجیبه که هیچ وقت نیازهای آدم های کم توان جسمی تو جامعه مورد توجهشون نبوده و ازشون غافل بودن.

آخر سر هم ازم پول نگرفت و گفت، اینم باشه سهم من تو این داستان.

  • پری شان

33-305

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ

دیشب به تلخی گذشت...

و تلخیش سر ریز شد به امروز...

...

ماه که تا ابد قرار نیست پشت ابر بمونه...

اصلا ما به همین امید زنده ایم...

  • پری شان