33-56
دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ب.ظ
استاد فلزی، چندین ساله که خودش واسه دل خودش شروع کرده به کار. و اصلن هم دیده نشده... با اینکه کارش فوق العاده حرفه ای و دقیق ه.
حالا یهو بعد از پنح سال، ازش تو جاهای مختلف تقدیر شد و ملت دیدنش و...
دیروز که رفتبم کارگاهش، حالش بد بود...
حال بدی ه خیلی قابل توضیح نیست... باید تجربه ش کرده باشی... یه جورایی شاید شبیه افسردگی بعد زایمان! یا افسردگی ه بعد از دفاع پایان نامه...
به قول خودش، یهو انگار همه ی زندگیت، همه ی دردهات میاد جلو چشمت...
میگفت، بعد از مراسم، بجای خونه رفتن، برگشتم کارگاه و افتادم رو مبل. نزدیک سه ساعت... همه ی اون تنهایی ها، سختی ها و گریه هام دوباره انگار اومده بود رو...
یه پارادوکس عجیبیه...
- ۹۵/۰۵/۲۵