33-56-2
سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۴۱ ق.ظ
به طلاسازه زنگ زدم که سراغ سفارشامو بگیرم، سراغ سن. گ شو گرفت...
شروع کردم به تراش! تا امروز جرات نکرده بودم. خصوصن بعد از شکستن یه سفارش حسابی اعتماد به نفسمو از دست داده بودم!
بعد داداشه زنگ زد که برا کارای سرام. یکی مون یه مشتری جدید پیدا شده. گفتم که یه سفارش آماده میکنم. و داداشه مونده بود که چجوری میخوام تو تایم کم این کارو انجام بدم.
زنگ زدم به مسئول پروژه ی مربوط به آموزش کودک و ایده هامو مطرح کردم و حتی ساخت یه قسمت هایی رو به عهده گرفتم...
...
و همه ی این کارا رو از زیر یه خروار سن. گ انجام دادم!
...
نو کامنت!
- ۹۵/۰۵/۲۶