پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-93

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
صبح، با صدای مامان پاشدم که بهم گفت: پاشو عمه!
بعد یه آبنات پرتقالی رو گذاشت تو بغلم!
یه سرهمی نارنجی تن جوجه بود.
دلم ضعف رفت.
رسمن خونه نشین جوجه شدم.
همش تو بغلم بود. شیرین شده خیلی.
هی میخواستم برم کارگاه، هی نمیتونستم دل بکنم.
تا بعد از ظهر کلی باهاش سر و کله زدم!
...
یه دوست ادیبی دارم که مدتهاست، شاید یک سال، که بهم اصرار میکنه در جلسات هفتگی شعر خوانی شون شرکت کنم.
نزدیکای غروب بلخره پاشدم و از خونه رفتم بیرون.
الان دارن منطق الطیر میخونن. چهار پنج تا دوست تقریبن هم سن و سال که شعر میخونن و بعد عقلاشونو باهم جمع میکنن و تفسیرش میکنن.
فعلن قصد دارم چند جلسه ای همراهیشون کنم.
  • پری شان

نظرات (۱)

اینطور جلساتی خوب به نظر میان...باید دوست داشتنی باشه :) من تا حالا تو همچین محافلی شرکت نکردم اما همیشه دوست داشتم بدونم چطوریه و چه کارایی توش انجام میدن :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی