پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-206

پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

سفارشی که قرار بود امروز تحویل بدم، تازه امروز شروعش کردم... 


یکشنبه بعدازظهر با دوست جدی م رفته بودم پیش آقای سنگی که سفارشش رو تحویل بدم. یه گرد. نبند طلای سنگین داده بود بهم که براش یه اون. یکس مثلثی گنبدی بتراشم... میترسیدم پیش خودم نگه دارم. ترجیح میدادم سریعتر تحویلش بدم...  از قبل ترش هم قرار بود از یه تیکه ی راف در،  یه شیپ بیضی گنبدی بزرگ در بیارم، که اشتباه کردم و اون ور بهتر سن. گ رو انداختم زیر و اون سمت ترک دارش افتاد رو!... چند روز به خاطرش ناراحت بودم. البته که هنوز نصف رافش باقب مونده بود، ولی دلم میخواست اول اون نگین پشت و رو رو ادیت کنم... خلاصه اینطوری شد که رفتم پیش آقای سنگی. 

دم اذان بود و آقاهه گفت که اگه عجله نداریم، نمازشو بخونه، که گفتیم راحت باش و تو این فاصله دوست جدی م خواست سن. گ ه رو ببینه که تا اومدم بهش نشون بدم یهو از دستم افتاد و به مسئله ی پشت و رو بودنش، لب پر شدن هم اضافه شد!... اشکم در اومده بود...

...

از اونجا که اومدیم بیرون، تو راه خونه بودم که اخبار تلخ رو شنیدم و دیگه کارگاه نرفتم تا امروز...

...

کمی کار پیش رفت، قسمت لب پر شده رو تراشیدم، ولی باز باید کل کار کمی تغییر میکرد و اصلاح میشد... 

از راف باقی مونده هم یه بیضی و چند تا اشک و مستطیل و حتی از گوشه ها، مثلث هم در آوردم...

احساس میکردم نباید بذارم جاییش هدر بره... به قدر کافی اشتباه کرده بودم...

  • پری شان

نظرات (۱)

سلام پری بانوی عزیزم....
خوبی بانو؟
اوضاع روبه راهه؟ راضی هستی از کارت؟ :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی