پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-362

يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ق.ظ

شب بیست و سوم برا من دیگه انگار اون اضطرابه رد شده و مونده حسرت. 

مثل اینکه حسابی تشنه ته و تو دستت آب ریختن و بعد داری میبینی که آب داره تند تند از بین انگشتات میریزه زمین و دیگه داره تموم میشه.

امشب دکتر هم انگار دلش نمیخواست مراسم رو تموم کنه... 

از حضرت آدم و نوح و ابراهیم و یوسف شروع کرد تا حضرت محمد... از داستان هر کدوم گفت و اینکه هر کدومشون یه نماد میتونن باشن برای سفر ما تو زندگیمون...

از انسانیت و عشق گفت و از پیامبر و خلق عظیم و از حضرت علی و امام حسین و امام صادق و امام رضا و بعد هم توسل به صاحب عصر...

یه حال عجیبی بود...

انگار دلت روشن شده باشه... پر از امید باشی... 

وقتی از جلسه اومدیم بیرون حالمون خوب بود...

...

خدا حفظش کنه...

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی