34-174
بدی کاست گوش دادن اینه که هر بار که میرسه به آخر، اون تق پریدن دکمه پلی، گذر زمانو میکوبه تو صورتت...
خوبی کاست، برای من، اینه که لااقل هر نیم ساعت یه بار باید از جام بلند شم و برم نوارو برش گردونم...
اینجوری حرف دکتر طب فیزیکیم رو هم لاجرم اجرا میکنم که میگه: هر بیست دقیقه یه بار تغییر وضعیت بده... حالا ده دقیقه اون ور تر..
.
و نکته ی خاص کاست گوش دادن اینه که خاطراتت باهاش یه جایی تو زمان متوقف شده... موقع کار کردن همش انگار فکرها و تصویرهای تو سرم میان و میان و میرسن به یه در بسته...
...
همیشه در مقابل درد سکوت میکنم و بارها دکتر موقع کار کردن رو شونه یا زانوم، با دیدن صورت فشرده و نفس حبس کرده م میگفت: خب لامصب یه داد بزن لااقل!
هفته پیش که بعد از یک سال شاید رفتم برای ویزیت، موقع کار رو کتف و سر شونه ی راستم طاقتم تموم شد و گفتم: ینی این ماساژه همیشه همینقدر دردناک بوده؟!...
دکتر سر تکون داد و با تاسف گفت: معلوم نیست چی کار کردی که اینطور گرفتگی داری...
...
حالا مدتیه که چکش و قلم دست میگیرم...
این داستان جدیدمه...
و باید ببینم این یکی در حد یه داستان کوتاه باقی میمونه یا تبدیل به رمان میشه...
- ۹۶/۰۹/۲۱