34-226-2
جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۴:۳۰ ب.ظ
پاشدم اومدم کارگاه.
میزهای اتاق وسطی رو آوردم بیرون.
میز دو متری رو... چپه کردم... گرومپ افتاد زمین... کشیدم جنازه رو آوردم وسط سالن. اون یکی رویه و پایه ش جدا میشد...
میز تو سالنو بردم تو اتاق وسطی.
میز اتاق جلویی رو بردم دم پنجره.
میز اتاق پشتی رو هم بردم تو اتاق جلویی.
حالا باید دو تا میز از سالن ببرم تو اتاق عقبی.
فایل بزرگ چوبی و سه تا فایل کوچیکا رو پخش کنم تو اتاقا.
میز های ساید رو هم براشون جا پیدا کنم.
شیشه های میزها رو هم از گوشه سالن بردارم تمیز کنم بذارم رو میزا.
کارتن های مجله ها رو هم... یه گلی به سرم بگیرم...
کل کارگاه رسما منفجر شده انگار...
و من خسته م دیگه...
دوستم شاید بیاد... به صرف چای مثلا!... و نمیدونه با چه چیزی مواجه خواهد شد...
ولی من میدونم... نصفم میکنه...
- ۹۶/۱۱/۱۳