پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-26

شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

اول دبیرستان، تو یه کلاس بودیم.
من ردیف کنار پنجره مینشستم و اون ردیف کنار دیوار.
خیلی دلم میخواست باهاش دوست بشم... که این تا کلاس دوم طول کشید... بغل دستی شدیم... دوست خوب من... که اونقدر مهربون بود و محبتش مادرانه که من گاهی به شوخی مامان صداش میکردم...
از سال سوم دبیرستان بود که وارد گروه دوستیش شدم... بچه های ردیف کنار پنجره ی کلاس ریاضی...
به ابن گروه دوستی بعد ها تو دانشگاه هم چند نفری اضافه شدن...

میگن اگه یه رابطه بیش از هفت سال دووم بیاره، دیگه برای همیشه میمونه...

امشب جشن ازدواج دوست (خواهر) هفده ساله ی من بود... بهترین  عروسی ای که تا بحال شرکت کرده بودم...
عروس کل گنگ مون رو دعوت کرده بود... شونزده نفر که همه با هماهنگی کامل و از جون و دل مجلس رو فرستاده بودن رو هوا!...
خیلی امشب خندیدیم... خیلی...

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی