پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۴/۰۳/۳۱
    41
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

41

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ

خیلی همه چی عوض شده

باورم نمیشه که این همه وقته ننوشتم.

امشب من چهل و یک ساله میشم...

در حالیکه که روز هشتم جنگه... و من پنج ماهه که ... 

نمیتونم بنویسم که چی... هنوز برام سخته... فقط می‌دونم که قرار بود یک هفته ی پیش اسمش بیاد تو شناسنامه م و بعد به دلایل دور از ذهنی که نمیشد کاریش کرد، عقب افتاد و حالا باید سه ماه دیگه صبر کرد... 

یک ماه و نیمه که داریم تو کارگاه من زندگی میکنیم... تمام ده ماه گذشته به قهر و آشتی های پیاپی گذشت...

و امشب، شب تولدم که فکر میکردم قراره سورپرایز بشم، داره به قهر میگذره...

شاید هم خیری هست در تجربه ی این احوالات.

در این مکث طولانی، در این صبری که اومده و زندگی ما رو نگه داشته...

نمیدونم... شاید خیری هست در این قهر و آشتی ها و اشک ها که دیگه از من اجازه نمیگیرن و به اشارتی روی صورتم سرازیر میشن...

فقط میدونم دوازده سال گذشته از اون بعد از ظهری که دیدمش و دلم هوایی شد... 

می‌دونم دوازده سال طول کشید تا بتونم دوباره ببینمش و این رو بهش بگم...

روزهای عجیبی رو پشت سر گذاشتیم...

و هنوز هم هیچی عادی نیست... حتی درست هم نیست انگار... 

بعد از دوازده سال روزی که قرار بود پیوند ببندیم و به همه اعلام کنیم، جنگ شد...

...

دلم عجیب گرفته...

صدای چکشش از اتاق کناری میاد، و من با یه مسکن و کیسه یخ روی سرم، دراز کشیدم و در شب تولدم دارم به این زندگی پریشان نگاه میکنم که عشق، پریشان ترش کرده...

یه زندگی پریشان که عشق گاهی شکرینش می‌کنه و گاهی هم مثل امشب، تلخ ...

 

جمله ی اولم رو اصلاح میکنم...

چیزی عوض نشده... من همون پریشان سابقم... و زندگیم هم همون قدر پریشان و ذهنم، حتی پریشان تر...

تولدم مبارک...

لااقل خودم با خودم مهربون تر باشم...

فکر میکنم استحقاق مهر خودم رو داشته باشم...

  • پری شان