پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

39-335

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۱۲ ب.ظ

به دنا پیام دادم که: بارون امروز چرا اینقد خوبه... و تو چرا اینجا نیستی لعنتی؟

عاشق این قاب پنجره ی کارگاهم تو بعدازظهر های بارونی بهاری...

یه آسمون سربی رنگ تو پس‌زمینه و بعد شاخه و برگ درختا با تنوع سبزی... 

برای خودم چای زنجفیل ریختم، گذاشتم لب پنجره. ازش بخار بلند میشه. دونه های درشت بارون میخوره لب پنجره و صدا میده...

منتظرم. ساقی گفته امروز یه سر میاد پیشم.

دیشب موندم کارگاه. خوب خوابیدم. ولی کاری نکردم تا امروز.

بعد از ناهار، پاشدم چکشمو برداشتم و به میادین بازگشتم...

حالم از دیروز خیلی بهتره...

وقت گرفتم از دکتر، سه هفته دیگه وقت داد.

برم ببینم چمه... افسردگیه؟ اضطرابه؟ چیه...

صبح رفتم یه سر پیش دنا. چایی صبح رو پیش اونا بودم.

براش خوشحالم که با کارش حالش خوبه...

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی