36-123
دارم فکر میکنم شاید بهتر باشه به اینجا نگم کارگاه. بگم ادامه ی خونه. خونه ی اکستند شده!
بقیه ی خونه مون در فاصله ی یک ساعتی.
آها. نه. شعبه دوم خونه...
اینجوری یه کم وجدان دردم کمتر بشه شاید.
الان داره میشه دو ساعت که رسیده م و هنوز هیچ کس صدای تق تق، یا به قول استاد کوچیک، نوای دل انگیز چکش رو نشنیده.
از مترو که دراومدم همه جا خیس بود. تا برسم یه بار سکندری خوردم و یه بارم پخش شدم کف زمین.
آب بارون از بالا کم بود، همه ی آب کف پیاده رو هم جذب مانتوم شد.
این سیستم زندگی بک پک طوری من امروز به دادم رسید. وقتی که تونستم همه ی لباسهای خیسمو عوض کنم. یعنی من همیشه یه دست لباس اضافی تو کوله م دارم. چون یا قراره برم شب پیش کسی بمونم و یا ممکنه لازم بشه یهویی برم شب پیش کسی بمونم. یکی که حالش خوش نیست یا پرستارش رفته مرخصی یا کار براش پیش اومده و کمک میخواد.
به دوستم گفتم باور کن ما آدمهای بی برنامه ی، چون که فردا شود فکر فردا کن ه، چک لیست ندار ه، با تقویم بیگانه هم برای این دنیا لازمیم.
برا وقتایی که شما مرتب-منظم-برنامه ریز-تایم لاین دارها، که عمری پتک تو سر ما بودین، اتفاق غیر منتظره ای براتون میفته و سر و تهتون به هم گره میخوره... اون موقع ست که ماها به دادتون میرسیم...
ما ها میتونیم با یه مسج:" بریم یه وری؟!" ده دقیقه بعد شال و کلاه کرده آماده باشیم... ولی شماها باید برنامه تونو چک کنید که ببینید کی خالیه!
دفاع نکنید. میدونم.
شماها هم لازمید. برای سر موقع انجام شدن کارها. برای زندگی آروم داشتن. برای بحران و استرس و کمبود وقت نداشتن. اصلا اگه نبودین آشوب میشد.
فقط،
ماها رو درک کنید. اذیت نکنید. ماها هم مفیدیم. فقط گاهی در زمان و مکان درستش نیستیم.
- ۱ نظر
- ۳۰ مهر ۹۸ ، ۱۳:۳۴