33-85
سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
جوجه صبح واکسن زده.
همیشه بچه ی آرومیه...
ولی امروز بی تابی میکرد و تنش داغ بود...
تحمل این حالش رو نداشتنم...
تا عصری پیشش بودم، ولی دیگه تاب نیاوردم.
از طرفی دوست دانشمندم خونه تنها بود.
دم دمای غروب دیدم دیگه تحمل ندارم... تو دلم انگاری رخت میشستن... جوجه خیلی بی رمق بود...
بغض تو گلوم بود...
به مامان گفتم میرم پیش دوست دانشمندم!
تو راه تو تاکسی کلی گریه کردم!
...
اصولن بغض های من در مواقع بسیار نامناسب و پرت و پلایی میترکه!
...
دوستم حال خوشی نداشت...
- ۹۵/۰۶/۲۳