33-101
پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
به مامان گفتم از پولیش سن. گه راضی نیستم و میدونم طرف میگه ری کات کن.
مامان هم میگفت، باز مسخره بازیاتو شروع کردی و هی گیر میدی به خودتو...
آخر سر شرط بستیم سر درست کردن ناهار و شام...
خب...
شرطو باختم...
...
غذا هم درست کردم...
هر سه مون از صبح تا شب تو خونه بودیم.
خوش گذشت.
...
گنگ برا فردا صبح زود قرار صبحانه گذاشته در ارتفاعات شمال شرق...
بعد از کلی ابراز نفرت، به خاطر این رفتارهای فوتوشاپی ه سالم کله سحرشون، گفتم که براشون ساندویچ نون و پنیر درست میکنم... البته به شیوه خودم.
...
بعد از مدت ها میخوام برم پیششون...
...
دلخوری ها رو باید گفت...
باید گفت...
و من نادون اساسن خفه خون گرفته ام!
- ۹۵/۰۷/۰۸