33-106-2
سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۶ ب.ظ
یه دلشوره و اضطراب عجیبی تو تمام تنم ه...
نا آرومم...
هر چی دارم فکر میکنم که چی شده، هیچی عاملی اون بیرون نیست، جز اینکه، انگار بعد از مدت هاااا از تو غارم اومدم بیرون...
بعد از مدت هاااا رفتم تو یه فضای آکادمیک دیزاین... خیلی وقت بچه های همکلاسی و هم دانشگاهی رو ندیده بودم... چقدر چقدر چقدر فاصله گرفتم از همه چی...
هم از محیط آکادمیک، هم از آدمها... از روابط جدید... از...
...
وای...
این حرفا فقط بیتاب ترم میکنه...
...
دیشب تمام خونه رو دنبال یه ورق دیازپام گشتم، ظهر تو کارگاه زیر یه خروار کاغذ و سنگ و دستمال کاغذی پیداش کردم...
- ۹۵/۰۷/۱۳