پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-160

يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

دیشب تا صبح داشتم کارها رو بسته بندی میکردم. و غرق در افکارم بودم...

...

بهم گفت ثبت نام دکتری ده روز دیگه ست. گفت که حتمن برو بخون... پرسیدم که واقعن چرا باید این کارو بکنم؟ گفت برای اینکه شغل خوبی داشته باشی!!! گفتم که دارم! من در حال حاضر یک لاپی .دری هستم!... البته پرواضح است که لغت فارسی گفتم!... و یهو دیدم چه حس خوبی دارم!... لااقل تا سه چهار دقیقه بعدش هم نان استاپ حرف زد که مثلن منو مجاب کنه!... که اصلن مهم نبود... واقعن حرفاش برام مهم نبود... حتی احساس کردم چقدر احمقانه استدلال میکنه...

...

صبح نگران کارتن خالی هشت و نیم صبح رفتم تو خیابون... تا نه شکارم طول کشید. آخر سر تو یه سوپری یه کارتن گرفتم... داداشه زنگ زد که پیک از ترمینال بیاد و بسته رو ببره باربری...

و من یاد تمام اون وقتایی افتادم که قاطی جماعت ذکور تو صف ارسال باربری بودم!... 

...

بیخوابی پدرمو در آورده...

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی