پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-163

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

عمه جان عادت داشت از حموم که بیرون میومد، بعد اینکه لباساشو میپوشید و حوله شو آویزون میکرد و یه چایی میخورد، یه پارچه ی سفید پهن میکرد رو زمین و شروع میکرد به شونه کردن موهاش. موهای خیلی بلندی داشت. و تنها وقتی که موهای عمه رو باز میدیدی همون وقت بود.

موهاشو که شونه میکرد، فرقشو صاف صاف از وسط باز میکرد، بعد موهای هر طرفو سه قسمت میکرد و میبافت... که میرسید تا پایین شونه هاش. بعد هم دو تا پاپیون میبست به پایینشون و روسری شو سرش میکرد...

عین یه دختر بچه ی بامزه...

عمه همیشه این کارو با جدیت انجام میداد... حتی تا این اواخر... حتی تو نود و سه سالگی...

...

هیچ وقت که موهامو مثل عمه بلند نکردم... هیچ وقت نشد ببافم... ولی اون مدل شونه کردنشو دوست داشتم... باعث میشد هی رو زمین و تو تخت و وسط زندگیت مو نباشه....

...

و الان چند وقتیه که میبینم هر بار بین موهایی که ریخته رو پارچه، چند تار موی سفید هست...

...

انگاری دوران میانسالی منم داره از راه میرسه...


  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی