33-163
عمه جان عادت داشت از حموم که بیرون میومد، بعد اینکه لباساشو میپوشید و حوله شو آویزون میکرد و یه چایی میخورد، یه پارچه ی سفید پهن میکرد رو زمین و شروع میکرد به شونه کردن موهاش. موهای خیلی بلندی داشت. و تنها وقتی که موهای عمه رو باز میدیدی همون وقت بود.
موهاشو که شونه میکرد، فرقشو صاف صاف از وسط باز میکرد، بعد موهای هر طرفو سه قسمت میکرد و میبافت... که میرسید تا پایین شونه هاش. بعد هم دو تا پاپیون میبست به پایینشون و روسری شو سرش میکرد...
عین یه دختر بچه ی بامزه...
عمه همیشه این کارو با جدیت انجام میداد... حتی تا این اواخر... حتی تو نود و سه سالگی...
...
هیچ وقت که موهامو مثل عمه بلند نکردم... هیچ وقت نشد ببافم... ولی اون مدل شونه کردنشو دوست داشتم... باعث میشد هی رو زمین و تو تخت و وسط زندگیت مو نباشه....
...
و الان چند وقتیه که میبینم هر بار بین موهایی که ریخته رو پارچه، چند تار موی سفید هست...
...
انگاری دوران میانسالی منم داره از راه میرسه...
- ۹۵/۰۹/۱۰