33-165
جمعه, ۱۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
یه مار زرد، که تا چشمم بهش افتاد، در جا خریدمش.. رنگ زرد درخشانش سحرم کرده بود... آوردم خونه، تو یه سبد نگهداریش میکردم... بعد کم کم بزرگ شد و شروع کرد به حرکت... به سختی در سبدو بسته بودم. زورش زیاد بود... میخواست حمله کنه... دیگه زورم نرسید، باز شد در سبد و اومد بیرون و پیچید دور گردن داداشه...
به سختی نجاتش دادم... داداشه رو رها کرد و اومد سمت من...
از خواب پریدم.
- ۹۵/۰۹/۱۲