33-166
شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
صبح اول وقت رفتم دانشگاه...
برگه هایی که باید تو نسخه صحافی گذاشته میشد رو بعد از دو روز جستجو پیدا کرده بودم و تحویل دادم به انتشارات.
...
انگاری، من تو همه ی این سالها با یه بند به دانشگاه وصل بودم...
از هشتاد و دو تا نود و یک...
و حالا چهار سال شده که از فردای دفاع نرفتم دنبال کارام...
ینی تا همین امروز، من سیزده ساله به اونجا وصلم!...
و حالا انگار بند ه پوسیده... بریده نشده... اونقدر طول کشیده که دیگه خودش جدا شد...
...
وسط همه ی این کارا، یه سفارش فوری دادن برا بخشی از ماکت.
تا عصری بازارو داشتم متر میکردم...
- ۹۵/۰۹/۱۳