33-169
سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
صبح رفتم کارگاهو دو تا در تراشیدم... خودم روحم شاد شد! بس که زیبا بودن!
...
مامان گفت عمه کوچیکه تنهاست و ازم خواست شب برم پیشش... ضمنن گفت که عمه پیتزا دوست داره.
بعد از ظهر رفتم خریدم و اسنپ گرفتم به خونه عمه.
خوشحال شد.
کلی حرف زد. از چند تا کتابی که جدیدن خونده بود برام تعریف کرد... خدا رو شکر که تو این سن، میتونه سر خودشو گرم کنه.
- ۹۵/۰۹/۱۶