33-170
چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
صبح ماشین حسابم باز کردم و به عمه گفتم بیا حساب کنیم ببینیم چند نفر عمه صدلت میکنن... شد نود و دو نفر!!! ینی برادر زاده هاش و بچه هاشون و نوه هاشون...
و بعد حساب کردیم، چند نفر خاله صداش میکنن... که شد صد و یازده نفر!!!
بهش گفتم، من یه برادرزاده ی نیم وجبی دارم، خودمو کشتم! شما اونوقت با نود و دو تا...
صبح خریداشو کردم. یه ناهار من در آوردی درست کردم و بعد از ناهار زدم بیرون.
...
امروز کلاس داشتیم. با تدی بر مهربون سیبیلو!...
چهار ساعت تموم حرف زد.
درس داد و آخر سر نمونه سوال حل کرد.
دوشنبه دیگه امتحان داریم.
- ۹۵/۰۹/۱۷