33-175
دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ق.ظ
امتحان ساعت نه بود. اووون سر شهر. از هولم خیلی زود رسیدم... قبل امتحان هرچی تو حیاط صبر کردم آشنا ندیدم. منتظر علی هم بودم. سر جلسه هم حواسم به در بود. که نیومد.
امتحان اینترنتی شده. باید بری سر جلسه و بشینی جلو کامپیوتر... کلی سوال پرت و پلا و غلط داشت.
بعد امتحان دم در حوزه علی رو دیدم. فکر میکردم دیر رسیده. بعد فهمیدم امتحان اون ساعت یازده بوده و بقیه بچه ها ساعت یک.
پیشونیش زخم بود. چشمهاش بیحال و دستش هم کمی میلرزید...
ازش پرسیدم چی شده؟... گفت که بیست روزه بستریه و امروز هم با ضمانت خودش اومده امتحان بده... ظاهرن تشنج شدیدی کرده بوده. تو خیابون. پیشونیشم خورده بوده به جدول و...
حالا هم تحت درمان بود. تا ده روز دیگه باید بیمارستان میموند.
حال دخترشو پرسیدم، چشماش پر اشک شد و گفت هر روز بعدازظهر خانومم میاره تو لابی بیمارستان و میرم میبینمش...
چند ماه پیش بچه ش هم مدت ها بیمارستان بستری بود. به خاطر رفلکس معده... بعد هم مجبور شد خونه شو منتقل کنه شهرستان... تازه جابجا شده بود که اینجوری شد...
زندگیش بدجوری بهم ریخته ست.
بغض گلومو گرفت... ازش خداحافظی کردم و اومدم.
از صبح تو فکرشم و غمگینم.
- ۹۵/۰۹/۲۲