33-218
سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
کلی تمرین کردم. عین یه بچه مدرسه ای استرس دارم... هی تراشیدم. صاف کردم. دوباره از اول تراشیدم...
دم غروبی موفرفری و دوست جدی م و مهربان دوستم و دوست نویسنده م و خانواده محترم رجبی، پیام دادن که دیگه برو خونه و استراحت کن تا برای امتحان فردا سر حال باشی...
یعنی مثلا انگار قراره کنکور بدم!
گفتم باشه و بعد جمع کردم و رفتم خونه خاله. شام دعوت کرده بود از خیلی وقت پیش!
به دوستامم نگفتم. وجدان درد داشتم که از اول هفته همه رو پیچوندم و حالا امشب دارم میرم خونه خاله.
...
این مدل مضطربم برای خودمم عجیبه!
- ۹۵/۱۱/۰۵