33-257
شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
دیشب حدودای هفت بود که مسج دادم به موفرفری و گفتم یک ساعت وقت داری تصمیم بگیری که من شب بیام خونه تون یا نه!
چند دقیقه بعد مسج اومد که: خخخخخ! بیا!
درو که باز کرد گفت: اگه تو این یکی دو روزم نمیومدی خودم بهت زنگ میزدم و میگفتم باید بیای!...
اونم انگار یهو دلش تنگ شده بود...
موفرفری یه مدل بامزه ی نان استاپ حرف بزنی داره... و در مقابل منه همیشه ساکت میتونه ساعتها متکلم وحده باشه... منم مدل فکر کردن و حل مسئله کردنشو دوست دارم و گوش کردن به صحبتاش برام جالبه... از همه ی درگیری های ذهنی این چند وقته ش یه آپدیتی داد. منم خلاصه گفتم.
در مورد من، نظرش این بود که تو سال جدید آدمای کاری مو عوض کنم... با آدما بیشتره شش ماه کار نکنم. میگه این یه راه حلی ه که خودش اجرا کرده و جواب گرفته... میگه اینجوری هم تجربه ی بیشتری در تعامل با آدم ها کسب میکنی و هم کنترل روابطتو بیشتر در اختیار میگیری.
اولش در مقابلش گارد داشتم، ولی الان که کمی گذشته و هی تو ذهنم بررسیش کردم به نظرم ایده ی خوبی میاد...
رابطه ی منو آقای سنگی به هر حال همیشه یه نگرانی هایی رو تو ذهنم ایجاد میکرده...
با اینکه همیشه سعی کردم طوری باهاش رفتار کنم که نخواد فراتر از رابطه کاری قدم بذاره، ولی دروغ چرا، خب گاهی این کارو میکنه... در زیرآبی ترین حالت تو ادبیاتش...
یه چیز دیگه هم که در مورد آقای سنگی هست، که موفرفری عبارت خیلی خوبی رو در موردش به کار برد، اینه که اون انگار به تمام مختصات یک زن آگاهه و کاملا میدونه چه جوری باید رفتار کنه.
به موفرفری گفتم در مواجهه با این آدم تازه فهمیدم که هیچ کدوم از مردهایی که تا بحال باهاشون مراوده داشتم، همکار، همکلاسی، فامیل و آشنا، هیچ کدوم مثل این آدم اینقدر ظریف و دقیق به حالات روحی یک زن آگاه نبودن.
این رابطه میتونه سالها بدون هیچ مشکلی ادامه پیدا کنه و از طرفی هم با توجه به آلارم های گه گاهی که وجود داره، دقیقن منظورم شیطنت های زیر پوستی ایشون، میتونه پتانسیل یه درگیری مزخرف رو داشته باشه!
و عقل میگه باید کمی پرهیز کرد.
