33-288
سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ
حالا که دیگه هیچ کار و بهانه ای برای تو خونه موندن وجود نداره، رسما با اینرسی سکونم و میل به در خانه ماندنم مواجه شدم...
با تک تک سلولام چسبیدم به تخت... خصوصا امسال که موقع خونه تکونی اون جاجیم کف اتاقم جمع کردم و دیگه تو اتاقم هیچ جایی برای نشستن وجود نداره جز تخت.
بارها این جمله رو از آدمهایی با چشم های گرد شده شنیدم که: واقعا کافکا در کرانه رو نخوندی؟!!!... مگه میشه؟!!!...
موراکامی رو دوست دارم. خیلی زیاد... ولی امروز تو کل زمانی که اینرسی سکونم بهم غلبه کرد و در حالت افقی داشتم اون دویست صفحه رو میخوندم، تو تک تک صفحه ها و بلکن خط ها، یکی تو مخم میگفت: الان چرا باید این کتابو بخونی؟!!!...
در مورد چهارصد صفحه ی باقیش هنوز تصمیمی نگرفتم.
- ۹۶/۰۱/۱۵