33-333
جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۴۲ ق.ظ
چیزی به طلوع آفتاب نمونده و من هنوز بیدارم...
این حجم تنشی که تو این روزها تجربه کردم، نمیذاره الان آروم بگیرم...
دو سه ساعت پیش که خوندم رای گیری تو نیوزلند آغاز شده، دلم هری ریخت...
فارغ از نتیجه، از الان برای شنبه غمگینم... از اینکه لاجرم نیمی از آدمها در گروه برنده خواهند بود و نیمی در گروه بازنده...
پره گریه م...
اگر در گروه برنده هم باشم، از تصور اینکه چه بر سر این همه شور و اشتیاق و امید و ایمان و اسلام و باور و دین خواهد اومد، نگرانم...
اصلا انگار برای همین نگرانم...
برای تجربه ی احساس شکست و نفرت نیمی از نیم دیگه...
برای عده ی زیادی از دوستانم... که میدونم چه حسی خواهند داشت...
وگرنه ما که هشتاد و درد رو زیستیم و هنوز هم هستیم...
ما که بغض در گلو رو زیستیم و هنوز هم هستیم...
ما که فریاد در سکوت رو زیستیم و هنوز هم...
ما که شکستیم و دوباره بلند شدیم...
ما که دوباره سبز شدن و جوونه زدن رو یاد گرفتیم...
- ۹۶/۰۲/۲۹