33-317
با مسئول پروژه کودکان صحبت کردم.
تعداد رو باز هم کم کردن. شده یه اندازه ی بیخود تری... دیگه واقعا رسیده به تولید دستی.
امروز از صبح مشغول بودم.
میترسم یهو به تعداد سفارششون قطعه ها رو بسازیم و بعد باگ پیدا شه تو کار.
گفتم من یه ست براتون میسازم. تست کنید. کاملا همه چیزشو بررسی کنید، بعد تعدادو قطعی میکنیم.
...
بعد از ظهر با مهربان دوستم هماهنگ کردم که با دوست مغمومم بریم خونه ش و کمی صحبت کنیم و کنار هم باشیم.
باز زنگ زدم دکتر و نبود. زنگ زدم به گوشی منشی. گفت که چند روزه نیستن. کیس رو که گفتم، قرار شد خودش تلفنی با دکتر صحبت کنه.
دکتر هم خلاف انتظارم گفت که مراحل جراحی یا شیمی درمانی رو انجام بده و بعدش برای از بین بردن عوارض درمان و جلوگیری از بازگشت مجدد بیماری بیاد پیش من.
همه بعد ازظهر رو کنار هم بودیم و درباره چیزای مختلف حرف زدیم و سعی کردیم کمی بگیم و بخندیم که کمی روحیه ش بهتر شه.
- ۹۶/۰۲/۱۳