پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

34-170

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۴۹ ق.ظ

سر شبی، از کارگاه اومدیم بیرون و کمی در سکوت پیاده روی کردیم...

یهو یاد خواب دیشبم افتادم... بلیط نجف داشتم و در آخرین لحظات از پرواز جا مونده بودم... صبح با حال بدی بیدار شدم...

سکوتو شکستم و گفتم: همینه ها! اینکه میگن یه بار بری، دیگه گیر میفتی... دلت میخواد هر سال بری...

اول یه لحظه مکث کرد تا بفهمه جریان چیه. بعد گفت: حالا صبر کن... اون ده روز آخرش که همه دنبال بلیط و ویزان... آدم پر پر میزنه...

...

به قول ری، باید یه کم بگذره و ته نشین بشه، تا بتونی ازش بنویسی...


همچین شبی بود... از معده درد گوشه ی تخت مچاله شده بودم و فقط خدا خدا میکردم که اون درد لعنتی رهام کنه و بتونم سحر تو حرم باشم...

...

نه...

نمیتونم...

هنوزم نمیتونم ازش بگم...

  • پری شان

نظرات (۱)

زیارت قبول پری شان عزیزم.
پاسخ:
سلامت باشی...
ممنونم.
☺💙
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی