34-318
غیر از بخاری نوشت های من که تو کارگاهه و البته مربوط به فصول سرد ساله، دسته ی بعدی آشپزخونه نوشت هامه. ینی دقیقا از جایی بین کابینت و یخچال و روی زمین.
مامان و بابا رفتن مشهد.
یعنی راستش من اول از دو هفته پیش عین مته رفتم رو مخشون که ما میخوایم تعطیلی نیمه شعبانو بریم اصفهان. مامان هم میگفت تو بیجا میکنی بری اصفهان و نری خونه داییت! دوستمم میگفت من خونه داییت نمیام!...
و ما در این گیر و دار بودیم که دوست جانو راضی کنیم یا مامان یا چی؟!... که فهمیدیم پسرخاله با خانواده پاشده رفته اصفهان پیش دایی!
و هنوز من از این ضربه ی روحی سر بلند نکرده بودم که مامان گفت من و بابا داریم میریم مشهد...
و ضربه ی سوم و نهایی، وقتی بهم وارد شد که روز نیمه شعبان تنهایی نشسته بودم خونه و داشتم کارهای مربوط به مهره های بازی ،سفارش جدیدم، رو انجام میدادم و همزمان گوشم به تلوزیون بود و انیمیشن ملکه ی روم رو میشنیدم که دینگ دینگ یکی از رفقا یه عکس فرستاد و زیرشم نوشت جات خالی!... چند تا از دوستام و مامانم در مشهد!...
دو نقطه خط.
...
امشب مامان اینا میان.
علی رغم همه ی تلاشم برای زود رسیدن، یه ربع به ده بود که کلید انداختم و اومدم تو.
هیچی نداشتیم. خودمم گشنه.
الان که اینجا نشستم، زیر غذام خاموشه.
سبزی پلو با سبزی کوهی* و کوکوی گوشت.
هیچ کدومو هنوز تست نکردم. کلا از این کار خوشم نمیاد. ولی از اینکه هر سری یه چیزی به غذا اضافه کنم خوشم میاد.
عجالتا پودر سیر و گل سرخ و زنجفیل و برگ بو و زعفرونو علاوه بر زردچوبه و رب، به گوشت زدم.
امیدوارم قابل خوردن باشه!
...
فقط با یه پست آشپزخونه ای میتونستم بر اینرسی ننوشتنی که این روزها در من رسوب کرده غلبه کنم.
.
*. شمام با سبزی والک غذا درست می کنید؟
- ۹۷/۰۲/۱۵