34-329
چهارشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۵۲ ب.ظ
از صبح عین یه موبد از آتش پاسداری کردم.
یه دونه کبریت بیشتر نداشتم. و فندکم هم خالیه.
تا الان با شمع و اجاق گاز، نوبتی نگهش داشته بود.
که بالاخره دیگه خاموش شد...
...
فردا کلاس دارم و اونقدر این چند روز قلم زدم که الان دیگه انگشتام قفل شده!
کتفمم!
همه عمر شب امتحانی بوده ام.
...
این روزها هر وقت جوجه رو میبینم، سه تا کلمه بیشتر ازش نمیشنوم...
- عمه!... (به فتح عین و میم)
- بگل!... (بغل)
- بالا!
...
کلا در ارتفاع مثبت صد سانتی متر زندگی میکنه!...
گاهی عصبانی میشه از اینکه چرا نمیذارمش رو یخچال بزرگه و به اون کوتاهه بسنده میکنم!... هربار سعی میکنم براش توضیح بدم که قدم به بالای اون یکی نمیرسه! ولی نمیفهمه.
...
ماه رمضون رسیدا...
هوم...
- ۹۷/۰۲/۲۶