34-360
نشستم دارم نگاش میکنم...
یه دایره قطر سی و پنج...
که از روز سوم عید باهامه...
تو همه ی جمعه ها... همه ی تعطیلی ها...
بیست و هفت رجب... نیمه شعبان... بیست و یک ماه رمضون... عید فطر حتی...
دیروزم وقتی عادل داشت با هیجان حرف میزد و ملت جیغ و دست و بوق میزدن، من تمرکز کرده بودم و داشتم ظریف ترین بخشش رو قلم میزدم...
...
نشستم دارم نگاش میکنم...
باید بفهمه زیاد براش وقت گذاشتم... زیادی براش وقت گذاشتم... جای همه ی آدمهای زندگیم، حالا دارم واسه اون وقت میذارم...
...
سی و پنج سانت نیست... سی و پنج متره انگار... اصلا سی و پنج کیلومتر... همینجوری از کناره ها داره کش میاد و بزرگ و بزرگتر میشه و همه ی دنیای منو پر میکنه...
گلها و اسلیمی های دور و برش دارن هی شاخه و برگ میدن و رشد میکنن و از بین هم رد میشن و...
...
اما من نشستم و در سکوت دارم مرکزشو نگاه میکنم...
اونجا که نوشته:
رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ/ مومنون 109
یا ارحم الراحمین...
- ۹۷/۰۳/۲۶