پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-9

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ

درو که باز کردم، تو قاب در ایستاده بود... زنش کنارش بود .  دخترش تو بغلش...
رفتم جلو و بچه رو ازش گرفتم.
غریبی نمیکرد. شروع کرد با شیرینی باهام حرف زدن... داشتیم بدو بدو دنبال هم میکردیم که از خواب پریدم.
...
از خواب پریدم و یاد اون روزی افتادم که بعد از پنج سال دوری برگشت و من بی تابش بود.
و یاد اون شبی که پنج سال بعدترش تو لباس دامادی کنار عروس نشسته بود و من داشتم ازشون عکس میگرفتم.
و حالا که قراره لابد بعد از پنج سال دوباره بیاد...
...
پونزده سال از عمر من...

رو اومدن این خاطرات و این فکرا تو این روزا چه دلیلی داره؟!... داشتم راحت زندگیمو میکردم...

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی