35-228
دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۲۷ ب.ظ
پتو رو کشید سرش و گوله شد گوشه ی تخت.
بعد دستشو آورد بیرونو عروسکشو ورداشت و برد زیر پتو.
بعد با صدای خفه گفت، عمه! بآب!...
ده ثانیه بعد پتو رو زد کنار و گفت: صب شد! صبونه بخوریم... نون و آمه!
و ادای غذا خوردن درآورد...
دو دقیقه بعد دوباره گفت: بآبیم و پتو رو کشید رو خودش و عروسکش...
و ده ثانیه بعد...
نون و آمه (خامه)، نون و ارده و نون و پنیر رو خوردیم...
واسه صبحانه روز چهارم من پیش قدم شدم و گفتم: بونگا بخوریم! (تخم مرغ)
قبول کرد... منم طبق سه روز گذشته: ادای غذا خوردن درآوردم... که دیدم همراهی نمیکنه و خیره شده بهم...
گفتم: چیه عمه؟
گفت: اه! عمه! پوست داشت!
- ۹۷/۱۱/۱۵