33-22
چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۶ ق.ظ
اون روزایی که با سرویس مدرسه از جلوی اون ساختمون عجیب و متفاوتی که داشتن تو محلمون میساختن میگذشتیم، و همیشه تا میدیدیمش بحث میکردیم و سعی میکردیم حدس بزنیم که قراره چی بشه، هیچ وقت فکرشو نمیکردم، بیست سال بعد، یه بیمارستان باشه که من یه شب رو تا صبح توش بگذرونم و برادرزاده ی تازه متولدمو بغل بگیرم و بخوابونم...
- ۹۵/۰۴/۲۳