33-174
فردا صبح امتحان دارم.
ساعت یک و نیم صبحه.
چند صفحه جزوه رو سه چهار بار خوندم.
خیلی وقته امتحان نداشتم.
خیلی وقته واسه امتحان درس نخوندم.
دلم شور میزنه. و بعد خنده م میگیره از این چند تا برگه ی جزوه م...
یعنی اصن خنده داره!!!
ولی یه جایی از دلم، ول کن نیست.
دو ساعته اومدم تو تخت که بخوابم.
گوشی رو خواستم برای بار آخر چک کنم، دیدم یکی از بچه ها، پنجاه صفحه نمونه سوال فرستاده... نشستم به خوندن... یعنی همونجوری که دراز کشیده بودم... چشمام دیگه خسته شد... گروه خونوادگیمونو تو تلگرام چک کردم ببینم عکس دیدی از جوجه نذاشتن، که یهو شوک شدم!... عکس یه بچه کوچولو، عین جوجه! با روسری!!!
زیر عکس نوشته بود، عمه ی جوجه در یک سالگی!!!
من بودم!
باورم نمیشد!...
یه آدم بزرگ که روسری سرشه، بعد دست و پای کوچولو داره!!!
آخ که چه همه دوست داشتم خودمو! خود کوچولومو!
- ۰ نظر
- ۲۱ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۹