پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

۱ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

39-10

جمعه, ۱۰ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۴۶ ق.ظ

اجرای کاره بعد از یه هفته تموم شد. (وگرنه طراحیش که خیلی خیلی بیشتر طول کشید.)
یه هفته ای که از کلش فقط سه شب، ساعت یازده رفتم خونه و صبح که بیدار شدم، برگشتم کارگاه.
حتی خریدها هم همه آنلاین بود و پامو از در بیرون نذاشتم.
نزدیک غروب بود، سریع یه عکس ازش گرفتم و فرستادم برای آقای برگزار کننده ی نمایشگاه و بعد هم فورواردش کردم برای استاد کوچیک. 
بهم زنگ زد و یه ربعی با هیجان و ذوق تعریف کرد از طرح و اجرا و گفت کار نمیکنی، نمیکنی، اما وقتی قلم دست میگیری کولاک میکنی و... 
ازین جور حرفا که خب بخشیش تحت تاثیر ادبیاتشه و با اغراق زیاده.
آقای گالری دار، تشکر کرد و فقط گفت که کار رو به آدرس نگارخانه ارسال کنید.
بابا زنگ زد که شب میای خونه یا نه؟ که گفتم نه و باید ظرفو از تو قیر در بیارم و کارم هنوز مونده.
ازم خواست براش عکسشو بفرستم. فرستادم و بعد یک ساعت جواب داد که به این بخش که علامت زدم توجه کن.
عکسو زوم کرده بود، حدود سه برابر، و دقیقا اون یه دونه نقطه ای که در کل کار اشتباه زده بودم رو علامت زده بود.
گفتم، ممنونم پدر. ولی قلم اشتباه خورده و کاریش نمیتونم بکنم. در ضمن اندازه ی اصلی کار یک سوم اون هست.
طرحی که اجرا کردم، در واقع با فرم هایی بود که برام همیشه خیلی چالش داشت و از اجراش میترسیدم.
نقوش تکرار شونده ی ظریف و کاملا متقارن که کوچیکترین اشتباهی دیده میشه. ولی در هر حال کار سختی بود و ندیدم تا حالا کسی اجرا کنه و خب واقعا یه نقطه در کل مجموعه هیچه...
استاد بزرگ آخر شب آنلاین شد و کار رو دید و گفت که سلیقه ی من نیست، ولی خیلی خوب اجرا کردی. بفرست بابات ببینه کیف کنه. 
تشکر کردم و یه ایموجی خنده فرستادم.
نظر بابا و این مدل سختگیرش الان دیگه تاثیری روی من نداره، ولی خب، یه روزی داشته دیگه، اصلا من با این مدل فکری بزرگ شدم... کمال گرایی بیش از حد و ترس از اشتباه و نقص داشتن تو کارها، الان دیگه کاملا درون اندازی شده و خودش پدرمو درآورده و اثرش بیشتر ترمز بوده تو مسیر تا عامل رشد.

  • پری شان