پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-110

شنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

مامان چند روز خونه نبود... وقتی نیست، تا اونجایی که جا داره، یعنی تا جایی که نمیریم، غذا درست نمیکنم. و ظرفا رم نمیشورم... و گردگیری هم نمیکنم...

و وقتی مامان میخواد برگرده، از صبحش بدو بدو باید همه ی خونه رو به حالت قبل برگردونم...

...

شوهر خاله سخت مریضه و رفته بیمارستان... خاله هم از ناراحتی و فشار عصبی که بهش وارد شده، پوکیده و به شدت حالش بده... مامان این چند روز یا بیمارستان بود پیش شوهر خاله یا خونه ی خاله...

سر آخر خودشم با استخون درد شدید برگشت خونه...

که به خونه نرسیده، بهش خبر دادن عمه کوچولو، خورده زمین و دستش شکسته و...

تیر آخرو مامان جوجه زد که گفت: دستش سوخته و نمیتونه جوجه رو نگه داری کنه و رفته خونه مادرش...

به مامان گفتم که سه چهار روزه خوابهای خیلی بدی میبینم... اینا انگار تعبیر خوابهامن...

...

صدقه کنار گذاشتم.

...

امروز سعی کردم انسان طور رفتار کنم و برا همین خرید کردم و برا مامان سوپ پختم.

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی