پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-113

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

لباس علی اصغر تن جوجه کردن.

بعد هم عکسشو برام فرستادن.

هنوز پیش خاله م.

خیلی بهم فشار اومد از احساساتی که فوران کرد و جوجه ای که دم دست نبود!!!

تند تند داره بزرگ میشه.

فردا میشه سه ماهش.

هیچ وقت فکر نمیکردم نسبت به یه جوجه همچین احساساتی رو تجربه کنم...

...

امروز چند ساعتی با خاله حرف زدیم... یعنی اون حرف زد و من گوش دادم... از این حرفای آرشیوی... فلانی اینجوری کرد، بیصاری اونجوری کرد... بررسی رنجش ها... 

از دوست و آشنا...

...

قلبم سنگینه...

...


  • پری شان

نظرات (۱)

الهی...ایشالله خدا این جوجه ی دوست داشتنی رو حفظ کنه :* :*
منم وقتی پسرعموم به دنیا اومد همچین حسی داشتم :))) دلم میخواست فشارش بدم از دوست داشتن زیادی!واسه همین خیلی خودمو کنترل می کردم :))

:: اینکه میگی قلبم سنگینه رو خیلی می فهمم...مث وقتایی که تو دفتر خاطراتم می نوشتم قلبم سنگینه...انگاری یه کیسه بتن ریختن توش که سنگینه و نفسمو بند میاره...قلبت آروم پری بانو...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی