33-138
صبح پامنار رفتم. دو تا تیکه از کار اشتباه شده بود.
بعد هم کمی خرید خورد و ریز برای کار. دوست جدی هم همراهم بود.
خسته دارم میشم دیگه!
عصری دوست کوچیکمم اضافه شد بهمون.
به مدیر پروژه اعلام کردم کار تمومه...
و قرار شد تو جلسه ی گروه اعلام کنه...
تقریبن فقط بسته بندی مونده بود که سه تایی میخواستیم تمومش کنیم... که یهو...
پت و مت و...
عصبانی شدم...
نقشه اشتباه بود...
نقشه باز هم اشتباه بود...
بعد از کلی وقت برای رفت و آمد و...
به دوست کوچیکم اعلام کردم که من برای ادیت این بخش هیچ کاری نخواهم کرد...
و خودش مجبور شد فکر کنه و راه حل پیدا کنه...
...
هنوزم از خودم شاکی ام...
نمیتونم با خشمم کنار بیام...
اضطرابم زیاده...
قرار فردا کارو تحویل بدیم...
تموم نشده...
و من هم برای ادیت همراهی نکردم...
عصبانیتم بروز رفتاری ای نداشت... فقط کمی جدی شدم... ولی... اصن نمیتونم با خودم کنار بیام... نمیتونم به خودم حق بدم...
و از طرفی...
خوب آخه دو تا اشتباه؟؟؟...
خدایا!....
- ۹۵/۰۸/۱۵