33-143
پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
رفتیم دیدن بچه ی پسر داییم...
پسر داییم دو ماه از بابای جوجه کوچیکتره...
عروسیش دو ماه دیرتر بود...
حالا هم پسرش دو ماه کوچیکتر از جوجه ست...
...
باورم نمیشد جوجه یه روزی اونقدری بوده...
تصویر ذهنیم با جوجه بزرگ شده.
دو تا بجه که کنار هم خوابیده بودن عین فیل و فنجون بودن!
اصلن نمیتونستم بچه ی اونا رو بغل کنم. هی فکر میکردم الان میفته زمین!
مونده بودم چجوری روز اول تو بیمارستان جوجه رو تو بغلم خوابوندم....
- ۹۵/۰۸/۲۰