پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-196

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ق.ظ
آقای نقره ای باهام تماس گرفت که چندتا سفارش داره و میخواسته ببره بازار، ولی با خودش گفته که چرا به من نده!
رفتم پیشش. چند تا نگ. ین دعا دار بود که باید میشد اندازه ی رکاب.
یه تیکه هم در. که طرف از نجف آورده بود و میخواست که از توش چند تا نگ. ین در بیاد.
گرفتم... خدا خیر کنه...
...
مامان گفت که شب برم پیش عمه کوچولو. که هم پیشش باشم و هم حمومش کنم. 
براش سر راه میوه گرفتم که دست خالی نباشم.
وقتی رسیدم، بوی قیمه بادمجونش تا تو راهرو میومد... 
بهش گفتم ببخشید که تو زحمت انداختمت... گفت: خب زحمت میدی دیگه!... گفتم: من معذرت میخوام... گفت: مگه کار دیگه ای هم از دستت برمیاد؟!... 
بعد هم منو فرستاد براش به خریدم که مربا درست کنه.
  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی