پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-201

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

خودمم از این بالا پایین شدن های حال و روزم کلافه م...


ظهر رسیدم کارگاه.

کمی کارهای امروزو نگاه کردم... حوصله م نمیگرفت انجام بدم. ضمن اینکه واقعن نیاز به کمک داشتم.

زنگ زدم آموزشگاه و به منشی گفتم، آقای سیبیلو احیانن امروز نیست؟ که گفت ایشون الان کنار من نشستن!... خجالت کشیدم. دعا کردم صدامو نشنیده باشه!...

رفتم و مثل همیشه تدی بر خیلی استادانه و برادرانه و حمایتگرانه، راهنماییم کرد...

البته که به هر حال سر سفارش آخری گند زده بودم و کم مونده به خاطرش خودمو دار بزنم...

بعد بهش راف عق. یق که همراهم بودو نشون دادم و پرسیدم که به نظرش از کجا اره کنم... در موردش صحبت کردیم... کار دستگاه اره ی خودم نبود. دستگاه بزرگ میخواست... مثه مال آموزشگاه... 

بهش گفتم: استاااااد؟!...

در جا گفت: حرفشم نزن! امکان نداره!

گفتم روپوش ندارم... رفت و یه روپوش از تو کارگاه آورد... گفتم: خب میترسم!!!

گفت من حواسم بهت هست. از اینجا هی داد میزنم میگم خانوم حالتون خوبه؟!... بعدشم هم بیمارستان نزدیکه هم کمک های اولیه بلدم و...  گفتم به شرطی که در شعاع یک متریم باشین!... گفت: اوووووو! خب بگو خودم انجام بدم...

نهایتن تمام فعالیت من روشن کردن دستگاه و نیم سانت اره بود. 

بقیه شو خودش انجام داد.

...

باید برای این ترس کاری کنم!!!


  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی