پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-220

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

از اون جمعه صبح کذایی که سایت فروش بلیط جشنواره قرار بود باز شد تا دوشنبه شبش داشتم سعی میکردم خرید کنم!!!

آخر سر برام یه مسج اومد که اسمت تو لیست خریداران ناکام نوشته شده. بهت پیام میدیم بیای حضوری بخری! کشتی خودتو بابا!

برای امروز عصر پیام اومد که بیا پردیس ملت.

هر سال مثه آدم میرفت بلیط پیش خرید میکردم. امسال برادرم و پسر عموم گفتن برای مام بگیر. منم بهشون نگفتم من امسال برای این قرتی بازیای فرهنگی پول ندارم! یه قرون دستم برسه باید بدم واسه قسطام!... فقط بهشون گفتم باشه. و خودمو انداختم تو هچل.

به داداشه که امیدی نیست، بس که صب تا شب سر ساختمونه! دیشب به پسرعمو گفتم امروز باهام بیاد.

از دم در پردیس، گفتن که مسجتو که برات فرستادیم نشون بده. و کارت ملی. و فقط خودت میتونی بری بالا... و پ.ع موند تو حیاط!...

رفتم بالا و یه چند بار دیگه هم تو راه مسج و کارت ملی و اینا رو باز نشونشون دادم تا رسیدم به یه آقایی که بهم یه برگه انتخاب واحد طور داد و یه شماره... باید اولویت هامو مینوشتم. که چه سانسی و کجا رو میخوام. بعد منتظر میشدم که از رو نوبت صدام کنن... بیش از صد و بیست نفر جلوتر از من بودن!... یه مانیتور هم بود که لحظه به لحظه اعلام میکرد که کدوم سینما و سانس ها پر شده...

کلافه برگشتم پایین... شیرین دو سه ساعت باید میموندم...

به پ.ع گفتم اینجوریه و اگه میخوای کارت ملی مو میدم به تو، بری جای من وایسی!... اونم وقتی فهمید من اصلا خودم بلیط نمیخواستم یه زنگ به داداشه زد و با هم به این نتیجه رسیدن که چه کاریه اصلا! بی خیال!...

بعد پ.ع گفت بیا بریم تو سی دی فروشی اینجا من یه فیلم میخوام... و ما وقتی از سی دی فروشی اومدیم بیرون رسما اندازه تماشای یه فیلم زمان گذشته بود!... 

پ.ع خیلی علاقه به حرف زدن درباره فیلما داره. سی دی فردشی پردیس هم که خداییش کل فیلمای تاریخ سینمای ایرانو به گمونم داشت!

از همون قفسه اول درباره فیلمه یا کامنت داد یا داستانشو یه مرور کرد و یا خاطره شو از روز و مکان و یا همراهی که باهاش فیلمو تماشا کرده بود برام گفت!

بعدش هم یک ساعتی پارک ملتو متر کردیم و پ.ع از احساسات نوستالژیکش نسبت به اونجا گفت و من که همچین حسی نداشتم هی فکر کردم ما بچه بودیم چرا کلن پارک نمیبردنمون خب!

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی