پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-229

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

رو کاناپه، یه بالش گذاشته بودم سمت راستم، یکی سمت چپ. به پهلوی راست میخوابیدم... بعد از نمیدونم چند وقت پا میشدم چند ثانیه صاف میشستم بعد به پهلوی چپ میافتادم...

تا ساعت هفت شب!...

که از زور ضعف و بدن درد و تب پاشدم و رفتم یه مسکن خوردم. شربت عسل زنجفیل آبلیمو هم درست کردم که انصافا خوب بود!...

قرار بود با بابا برم مراسم چهلم دختر خاله ی پدربزرگ مرحومم... که از کل آدمای اونجا احتمالا فقط بابامو میشناختم و عموهامو مادر بزرگم...

ولی خوب، حال خرابم باعث شد بهم رخصت عدم حضور بدن!... 

مامان هم که قبلا به بهانه ی رژیم غذایی خاصش و استندبای بودن برای بد شدن احتمالی حالش به خاطر سنگ کیسه صفراش، پیچونده بود!

صبح که پاشدم صدای سوت زودپز میومد. برام آش بار گذاشته بود. دو سه تا پیاله در طول روز خوردم، ولی دلم یه چیز دیگه میخواست.

مامان هم  داشت کتاب میخوند.

پاشدم با همون گلو درد و ضعف یخچالو نگاه کردم و با خودم گفتم باید یه چیز خوشمزه درست کنم!!...

دو تا فیله ی یخ زده رو با زور خرد کردم و با پیاز و ادویه و فلفل دلمه تفت دادم و بعد همه رو با سس و پنیر چپوندنم لای نون باگت و گذاشتم پنیرش آب شه. 

به قول مامان یه چی درست کردم که واسه هر دومون زهر بود!

ولی چسبید!

امروز دو تا پیشنهاد جشنواره ای هم داشتم... ولی حیف...

اولین ساله که اینطور سینما نمیرم!!!

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی