پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-232

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

نمیتونستم از خونه بیرون برم انگار... انرژی نداشتم.

دیالوگ نداشتیم. ولی جو به سنگینی دیروز هم نبود...


عصری گلی مسج داد که بریم سینما. تا جمع کنم فیلم اولو از دست دادم. به سانس شش رسیدم. 

تو این حال بدی، فقط دیدن این فیلمو کم داشتم...

انگار میکردی زد به عصبم و فلجم کرد تا چند لحظه نمیتونستم از جام پاشم...


مامان زنگ زد که برو شب خونه ی گلی اینا. گفتم اگه تعارف زد. که زد. تا برسیم خونه شون نه و نیم بود. کلی مغازه های انقلابو سر صبر متر کردیم. و درباره همه چیز حرف زدیم جز فیلم... 

هی میگفتم تو دلم، خدایا! نامردی بود! که من با گلی باشم تو سینما امروز! نامردی بود! اینا جلوی گلی نامردی بود!


جلوی تلوزیون یه شام سبک خوردیم و برنامه هفت رو دیدیم و حرف زدیم. دادا زودتر رفت خوابید. گلی جامو انداخت و مجله فیلمشو آورد و کمی درباره فیلمای جشنواره باهام حرف زد و بعد رفت خوابید.

ولی من نه.

...

نمیبره...

نمیشه!...

هی از اتفاقات دیروز گرفته تا امروز هی جلو چشممه... هی فکرای بد میاد تو ذهنم... هی فکر جنگ... خرابی... مردن... از دست دادن... هی فکر تنهایی... هی فکر... 


  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی