پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-245

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

خانم همساده زنگ زد و گفت که این تو گردنی ه که برام دادی ساختن گردنم بود. مادر دید و خوشش اومد. (مادر خانوم همساده طبقه پایینی ه که خعیلی مهربونه)... و بعد گفته بوده که باهام کار داره... (یادمه یه بار شماره شو میخواستم از تو دفتر تلفن بردارم، دیدم مامان دال همساده رو که به خط من جلو اسم خانومه نوشته شده بود، وصل کرده به ه و زیرش دو تا نقطه گذاشته)

شب که از سر کار برگشتم و کلیدو جا گذاشته بودم، از خدا خواسته رفتم خونه مادر. کلی با مهربونی به چایی دعوتم کرد و تا دم بکشه منو برد تو اتاقش و گلهاشو نشونم داد.

دو تا بهش بنفشه داده بودم. کلی گل داده بودن... عاشقانه از گلدوناش برام تعریف کرد.

بعد هم چایی و شیرینی آورد و چند تا تیکه سکه و سنگ و زنجیر که باید قاب گرفته میشد و پولیش میشد و جوشکاری.

...

همچنان در سمت پری خنزر پنزری در حال فعالیتم.

...

خانم همساده خعیلی ماهه! خصوصن که یه عمری مسجد سلیمان و اهواز زندگی کرده و شرکت نفتی بوده و همیشه کلی خاطره برام تعریف میکنه از قدیما.

ستینگ خاطراتش شبیه چراغها را من خاموش میکنم زویا پیرزاده.

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی