پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-278

شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ

در یک بعد از ظهر زیبای بهاری، هر کی تو اتاقش و در آرامش مشغول استراحت بود که زنگ تلفن به صدا در اومد...

بعد دیگه تا دوازده شب فقط مهمون بود که یهو میومد و میرفت و بعضا هم نمیرفت!...

یعنی مامان با وجود اون همه آدم و سر و صدا و پذیرایی و چایی بده، شیرینی تعارف کن، ظرف آجیل پرکن، تازه شامم درست کرد برای پونزده نفر!

ابداعات و اختراعاتی بود که داشت انجام میداد و سر آخر هم یه سفره چید که منو یاد مهمان مامان مهرجویی مینداخت!

و بک گراند همه ی اتفاقات امروز دختر بچه ی دوساله ی سرتق و یه دنده ی پسرداییم بود که تا کمر تو کابینت بود و مشتاش تو ظرف برنج و نخود لوبیا!...

خیلی وقت بود به کتک زدن یه بچه فکر نکرده بودم...


ساعت دوازده و نیم شب و من و مامان افقی رو مبل و در حالت نیمه کما و بابا که دیگه واقعن دلش برامون سوخته بود، در حال ظرف شستن که...

زنگ درو زدن و جوجه و مامان و باباش اومدن و گفتن، کلید تو در خونه شون گیر کرده و باز نمیشه...


  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی