پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-290

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ

امروز که داشتم از کنار میدون و از بین اون همه آدم و ماشین رد میشدم، یهو احساس کردم که چقدر عجیبه که الان اینجام!... بیرون خونه. بدون اینکه بهش فکر کنم!...

تو این بیست روز، جز با خونواده و یا با ماشین از خونه بیرون نرفتم... 

اصلا پیاده روی های تنهایی طوووولانی من تو عید خلوت تهران جزو برنامه های همیشگی بود... و برنامه سفرهای کوتاه دو سه روزه با گنگ مون...

امسال ولی، چسبیده بودم به خونه و خونواده. 

کم کم حتی احساس ترس میکردم از تنهایی بیرون رفتن!

ولی امروز صبح، نه و نیم پاشدم، خیلی سرحال و بدون سر درد و کوفتگی، صبحانه خوردم و از خونه رفتم بیرون...

انگار که تجربه م با خونه تموم شد.

عین اون بچه ی فامیل که مامانش گفت بعد از یک سال و نیم یه روز پستونکشو در آورد داد بهم و رفت سراغ بازیش و دیگه هم نخورد!... تجربه ش به پایان رسید...


یعنی کلا مثال هام از منفی دو سال ه!


...

آقای سنگی داشت برای نوشتن دعای روز نوزدهم سفارش میگرفت... اون وسطا از من پرسید که برات پارسال نوشتم؟ گفتم که نه. گفت پس مینویسم. گفتم نه!... تعجب کرد که چرا؟... و من فقط مختصر گفتم که با دعا و اینها اوکی نیستم. متن قرآن اگه باشه دوست دارم. ولی دعا و حرز و اینا رو نه.

گفت تو اهل بحث کردن نیستی، وگرنه باهات در این مورد حرف دارم... برام جالب بود که اینجور منو شناخته!... راضی بودم!... گفتم بله، نیستم... 

ولی کوتاه نیومد. دوباره نیم ساعت بعدش شروع کرد که بذار بنویسم. گفتم دست نمیکنم. گفت فقط همراه داشته باش. گفتم چه فرقی داره!!... آخر سر گفت، به تو چه اصلا! من مینویسم پیش خودمم نگه میدارم!

گفتم همچین چیزایی اگه سند از معصوم داشته باشه قبول دارم. اگر نه، دلم راضی نیست به این کار.

...

وقتی اومدم بیرون مسج فرستادم برای مرجع تقلیدم، همایون، و ازش درباره این دعا پرسیدم. 

اونم گفت که پیگیری میکنه و با یکی از اساتید، که من قبولش دارم، تماس گرفت که شانسمون زد و طرف خودش جواب داد. گفته بود معتبر و درسته ولی امروزه شکل اجراش معمولا درست نیست و آداب خیلی خاصی داره که باید رعایت شه و...


خلاصه که نهایتا کوتاه اومدم. 


  • پری شان

نظرات (۱)

من یه دونه تو گردنم دارم همیشه گردنم هست.
پاسخ:
امتحانش میکنم... ☺
...
ببخشید من گاهی کامنت هاتو میخونم و تو دلم جواب میدم. یادم حواسم نیست که باید بنویسم که تو هم بفهمی. 😞
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی