پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-293

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ

کل عید به خودم گفتم درس بخون...

تا همین امروز!

فایل جلسه ی قبلو گوش کردم و دیدم تاریخ زدم بیست و دوم... یعنی رسما یک ماه فرصت داشتم و باز گذاشته بودم صبح روزی که کلاس دارم...

اگر اندازه یک نقطه از درس جلسه قبل، خنس، بهره برده بودم این اتفاق نمیفتاد!

...

استادمو دوووست دارم... از اون آدمایی ه که فقط دیدنش حالمو خوب میکنه... خدا حفظش کنه...

...

بعد کلاس گلی پیشنهاد داد بریم آبمیوه بخوریم. من گفتم بیا بریم جایی که همیشه با ری میرم. یه بستنی فروشی قدیمی. و وقتی تاکسی گرفتم و یه بیست دقیقه ای با وجود ترافیک تو راه بودیم باورش نمیشد که این همه مخم معیوب باشه!...

بعدش ولی پیاده برش گردوندم. یک ساعت و اندی پیاده روی حسابی!!!

احساس میکنم لازمه باهاش بیشتر وقت بگذرونم... مستعده که بره تو لاک خودش. هی باید گولش بزنی و بیاریش بیرون!

...

مامان سعی میکنه هفته ای یه بار پیش عمه کوچولو بره و یه شب بمونه. و خوب موقع بیرون اومدن از اونجا همیشه حالش بده... از اینکه عمه رو دم غروب یا شب تنها بذاره... دیدن تنهایی عمه حالشو بد میکنه... 

دیشب اونجا بود. امشب میخواست برگرده خونه. بهش زنگ زدم گفتم من میام اونجا. جا عوض!... 

خوشحال شد...

امشب اینجا میمونم. صبح میرم.

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی