پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-307

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ

تمام تایم سه ساعته ی کلاس از شدت اشتیاق  نمیتونستم به راحتی سر جام بشینم.

...


خونه که رسیدم مهمون داشتیم. جاماندگان دید و بازدیدهای عید...

از اون مهمون های شلوغ کن پر سر و صدا، به اضافه جوجه که به خاطر درد لثه ش بی اندازه بی قرار بود و همش داد و بیداد میکرد و میخواست که راه ببریمش و خانم همساده که وقتی صدای جوجه رو شنیده بود پاشده بود اومده بود خونه مون...

در این شرایط معمولن گیج و کلافه میشم. 


ساعت دوازده و نیم بود که همه رفتن و وقتی درو بستم و رومو برگردوندنم...

تصویر تیتراژ پایانی همه ی مهمونی های ما... وقتی داره اسم دست اندر کاران تو کادر میره بالا...


سکوت و نمای بسته از کیسه ی زباله حاوی پوشک جوجه که طبق معمول جا مونده بود جلوی جاکفشی...

...

نمیتونستم بخوابم.

باید کمی آروم میشدم...

یه رشته کوه ظرفو از سمت راست وارد سینک کردم و بعد از شستن در سمت چپ مجددا برپا کردم...

مامان خوابید.

یه سبد لوبیا سبز رو برداشتم و سر و ته لوبیا ها رو گرفتم و بعد خورد کردم.

بابا هم خوابید.

یه قابلمه لوبیا سفید که تو آب بود رو ریختم تو آبکش و نشستم جلوی تلویزیون بی صدا و لوبیا ها رو پوست گرفتم برای باقلا قاتوق!...

...

و حالا هم ساعت از سه گذشته و من تو پلک هام کمی احساس سنگینی دارم...

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی